نعار. [ ن ُ ] (ع اِ) آواز خیشوم . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || (مص ) بانگ کردن و آواز دادن از خیشوم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). نعیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة). || جوشیدن خون از رگ یا بانگ کردن رگ به برآمدن خون . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). نعیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة).نعور. فهو نعار و نعور و ناعر. (متن اللغة). || رفتن در شهرها . (آنندراج ) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). نعر. نعور.(متن اللغة). گویند: نعر فلان فی البلاد. (منتهی الارب ). رجوع به نَعر شود. || توانگر شدن سپس افلاس . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة).نعیر. (اقرب الموارد). || وزیدن باد. (ازمتن اللغة). || نعر. رجوع به نَعر شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.