نضیح . [ ن َ ] (ع اِ) خوی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). عرق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حوض . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حوض یا حوضچه .نضح . (از متن اللغة). رجوع به نَضح شود. ج ، نُضُح .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.