نصیحه . [ ن َ ح َ ] (ع مص ) نصیحت کردن . (زوزنی ). خالص کردن نصیحت کسی را. (از متن اللغة). نَصح . نُصح . نَصاحَة. نِصاحَة. نَصاحیّة. نُصوح . (متن اللغة). رجوع به نَصح و نصیحت شود. || (اِمص ،اِ) اسم مصدر است از نصح و در لغت به معنی اخلاص و تصفیه است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دعوت به آنچه که در آن صلاح است و نهی از آنچه که در آن فساد است . (از تعریفات ) (از المنجد). || خیرخواهی در حق کسی که او را نصیحت کنی و راهنمائی او به آنچه که صلاح وی در آن است . || بذل جهد در مشورة. (از متن اللغة). || پند. اندرز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، نصائح . || تصدیق و عمل به آنچه در کتاب اﷲ آمده و رسولش آورده است و اطاعت خدا. (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.