نشیب و فراز. [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پست و بالا. دشت و کوه . سهل و جبل :
رسیدند زی شهر چندان فراز
سپه خیمه زد در نشیب و فراز.
شهریاری که گرفته ست به تدبیر و به تیغ
از سراپای جهان هرچه نشیب است و فراز.
ز مشکلات طریقت عنان مپیچ ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز.
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز.
|| سختی و سستی . خوب و بد. پست وبلند :
یکی کار پیش است و رنج دراز
که هم با نشیب است و هم با فراز.
که هر کس که دید آن دوال و رکیب
نپیچد دل اندر فراز و نشیب .
که دارد زمانه نشیب و فراز.
کیت فهم بودی نشیب و فراز
گر این درنکردی به روی تو باز.
- درنشیب و فراز گشته ؛ آزموده . مجرب . (یادداشت مؤلف ) :
به همدان گشسب آن زمان گفت باز
که ای گشته اندر نشیب و فراز.