نشق . [ ن َ ] (ع مص ) بوی کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بوی بردن . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). شمیدن . (یادداشت مؤلف ). نَشَق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). || در دام آویخته شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). بسته شدن درجای . (تاج المصادر بیهقی ). به دامی افتادن که از آن خلاص ممکن نیست . (از اقرب الموارد از الاساس ). در دام افتادن . (از المنجد). گویند: نشق الظبی نشقا. (منتهی الارب ). نَشَق . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (اِ) بوی . (ناظم الاطباء). شم . نَشَق . (المنجد).گویند: هذا ریح مکروهةالنشق ، ای الشم . (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.