نشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || گردانیدن گریه در سینه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گریه در سینه گرداندن که شخص را به بیهوشی نزدیک کند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). و آن خواه از شوق باشد یا اسف . (از اقرب الموارد). || نعره زدن چنان که بی هوش خواهد که شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || غلبه کردن شوق بر مردم چنان که نزدیک باشد که بی هوشی آرد. (زوزنی ). || سخن آموزانیدن . تلقین کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آموزانیدن و تلقین کردن کلام را به کسی . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دارو در دهان و بینی ریختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دارو در دهان کودک ریختن . (اقرب الموارد). || به صیغه ٔ مجهول ، آزمند چیزی شدن . (از منتهی الارب ). گویند نشغ بالشی ٔ. || (اِ) دستمزد کارگر. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). و نیز رجوع به نَشع شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.