نسف . [ ن َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن بنا را. (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از آنندراج ). برکندن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99). برکندن بنا. (دهار) (غیاث اللغات ). برکندن بنا و گیاه . (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد). گویند: نَسَف َ البناءَ و نَسَف َالبعیرُ النبت َ. || برکندن و پراکندن بادخاک را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || کوفتن کوه را و هموار کردن و پرانیدن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دَک ّ. (المنجد) (اقرب الموارد). قال اﷲ تعالی : یسألونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفاً. فیذرها قاعاً صفصفاً. (قرآن 105/20-106). || باد بردادن خرمن و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از زوزنی ). بر باد دادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99). بر باد دادن دانه را تا از خاک و کاه جدا گردد. (از ناظم الاطباء). || غربال کردن . (از المنجد). || گزیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نسوف . (المنجد). یا نسوف آثار گزیدگی است . (از اقرب الموارد). || پرو لبریز شدن ظرف . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.