نسع. [ ن َ ] (ع مص ) دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از معجم متن اللغة). سست شدن دندان و به یک سو شدن لثه از روی دندانها. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نسوع . (اقرب الموارد). بیرون افتادن و برآمدن ثنیه از گوشت بن دندان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): نَسَعَت ْ ثنیتاه ؛ بیرون افتاد و برآمددندانهای ثنایای او. (ناظم الاطباء). || رفتن . (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد) (از اقرب الموارد). رفتن در زمین . (آنندراج ). نسوع . (المنجد). گویند: نَسَعَ فی الارض ؛ رفت در زمین و نسعت الارض نسعاً و نسوعاً. (منتهی الارب ). || خمیدن پشت یا دندان یا شکم کسی و مایل گردیدن آن .و رجوع به نَسْغ شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.