نزیف . [ ن َ ] (ع ص ) تب زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محموم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || سخت تشنه که رگها و زبانش خشک گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که از بسیاری تشنگی زبان و رگهای بدن وی خشک شده باشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (ازالمنجد). || آنکه از بسیاری رفتگی خون سست شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضعیف . (دهار). که ضعیف شده باشد از بیرون آمدن خون بسیار. (مهذب الاسماء). || مست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سَکْران . (اقرب الموارد) (المنجد). مستی که عقل وی زایل شده باشد. (ناظم الاطباء). || بیهوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بئر نزیف ؛ چاه کم آب . (از المنجد). رجوع به نزف شود. || کسی که در خصومت حجت وی قطع شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به نَزْف شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.