نزوع . [ ن َ ] (ع ص ) مشتاق چیزی . (از منتهی الارب ). مشتاق به چیزی . (از ناظم الاطباء). آنکه آرزومند و مشتاق وطن خویش است . (از المنجد). || فلاة نزوع ؛ بعیدة. (المنجد) (اقرب الموارد). || چاه نزدیک تک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بئر نزوع ؛ قریبةالقعر. (المنجد) (اقرب الموارد). || چاه که آبش به دست کشند. نزیع. (مهذب الاسماء). ج ، نِزاع ، نُزُع .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.