نزوح . [ ن َ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعید. (اقرب الموارد) (المنجد). نازح . نزیح . (از المنجد). || چاه همه ٔآب برکشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بئر نزوح ؛ چاهی که همه ٔ آب آن را کشیده باشند. (ناظم الاطباء). نازح . (از اقرب الموارد). || چاه کم آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح . (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نُزُح .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.