نزل . [ ن َ زَ ] (ع اِ) باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، انزال .
- سحاب نُزْل و ذونَزَل ؛ کثیرالمطر. (اقرب الموارد).
|| پاکیزگی و بالیدگی زراعت و خوبی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پاکیزگی و بالیدگی کشت . (ناظم الاطباء). || فزونی و برکت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فزونی و برکت طعام . (ناظم الاطباء). ریع. (اقرب الموارد). || فضل و عطاء و برکت : رجل ذونزل ؛ کثیر الفضل و العطاء و البرکة. (المنجد) (اقرب الموارد). || (ص ) مکان نزل ؛ جائی که بیشتر در آن فرودمی آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المصباح ). رجوع به نَزِل شود. || (مص ) پاکیزه و بالیده گردیدن کشت . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بالیدن و پاکیزه شدن و نمو کردن زرع . (از اقرب الموارد). || ریع کردن و برکت کردن طعام . (از ذیل اقرب الموارد) (از المصباح ). || زکام زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بر اثر اندک بارانی سیل جاری شدن از زمین به سبب سختی آن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.