نرک . [ ن َ رَ ] (اِ) نَروک . مهره ای باشد کوچک و مخروطی و در آن گلها و رگها بسیار بود وبه رنگ پلنگ باشد، چه آن را در بیخ دم پلنگ یابند ونرک پلنگ گویند و به عربی حجرالنمر خوانند، هر جراحتی که ناسور شده باشد، آن را با آب بسایند و بمالند نیک گردد و هر زنی که قدری از آن بساید و بخورد هرگزآبستن نشود و هر مرد که با خود دارد هیچ زن از او بار نگیرد و امتحان آن چنان است که چون در شیر گوسفنداندازند شیر بریده شود و نزدیک تنوری که نان چسبانیده باشند بیارند تمام نانها در تنور بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نَروک و حجرالنمر شود. || (ص ) درخت پیوندنیافته . هر درخت که میوه بد دارد. درخت بدثمر. درخت بی ثمر. درخت بی پیوند. جنس پیوندنشده ٔ درخت یا شاخ که میوه نیارد یا بد آرد. (یادداشت مؤلف ): نارنج نرک . توت نرک . رجوع به نر شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.