ندغ . [ ن َ ] (ع اِ) انگبین و آن خوبترین انگبین هاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بهترین انگبین . (ناظم الاطباء) || (مص ) درخستن به انگشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دغدغه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء). سرانگشت فرا کسی زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گزیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نیش زدن . || عیب کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خستن به سخن و نیزه زدن . یقال : نَدَغ َ بالرمح و بالکلام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خستن به گفتار یا به نیزه کسی را. (از اقرب الموارد). || تباه نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نرم مالیده شدن کودک (به صیغه ٔ مجهول ). (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.