نجمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) نجم ، و هی اخص منه . (المنجد). کوکب . ستاره . رجوع به نجم شود.
- النجمتان المزدوجتان ؛ آن دو کوکبی که گرد مرکز ثقل مشترکی می گردند. (المنجد).
|| نوعی گیاه است . (المنجد) (منتهی الارب ). نَجَمة. (منتهی الارب ). بار درخت گز که گزمازج و نجم نیز گویند. (ناظم الاطباء). || کلمه . (المنجد). || ذوالنجمة؛ لقب حمار.(تاج العروس ). لقب حمار است به خاطر میل او به گیاه نجمة. (از المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.