نتق . [ ن َ ] (ع مص ) برکشیدن دلو را از چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). کشیدن دلو بزرگ از چاه . (تاج المصادر بیهقی ). || برکندن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (زوزنی ) (فرهنگ خطی ). || جنبانیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). حرکت دادن . تکان دادن . (از معجم متن اللغة). قوله تعالی : و اذ نتقنا الجبل (قرآن 171/7)؛ ای زعزعناه . || تکان دادن و ناراحت ساختن چارپا و مرکب ، سوار خود را. (از المنجد). || فشاندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). افشاندن چیزی را. (از ناظم الاطباء). || گستردن . (از اقرب الموارد). || بسیاربچه شدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زیاد شدن بچه ٔ زن یا ناقه . (از المنجد). || پوست باز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن و برکندن پوست . (از ناظم الاطباء). پوست کندن . سلخ . (از المنجد). || فتق . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || در تداول عامه ، قی ٔ. (از المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.