نبر. [ ن َ ] (ع مص ) به زبان گرفتن و به سخن بر کسی غالب آمدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از ناظم الاطباء). || همزه کردن حروف را. (منتخب اللغات ) به همزه کردن حرف را. (صراح ). همزه کردن حرف را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). به همزه کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر): نبر الحرف ؛ همزه ، و منه الحدیث : لاتنبر باسمی . (اقرب الموارد). || برداشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر). برداشتن . بلند کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). || بلند کردن مغنی صدا را از پستی . (از اقرب الموارد). برداشتن صدا. (از معجم متن اللغة): نبر المغنی ؛ بلند کرد صدایش را بعد از خفض و پستی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سرزنش نمودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زجر. انتهار. || خلس . (معجم متن اللغة). ربودن چیزی را. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد). به سرعت برداشتن . (از اقرب الموارد): نبر الرمح عنه ؛ رفعه بسرعة. (اقرب الموارد) (المنجد). || گوالیدن کودک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || بانگ برزدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخن گفتن با درشتی صدا. (از معجم متن اللغة). || (ص ) مرد کم شرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . مرد کم شرم و کم حیا. (ناظم الاطباء): رجل نبر؛ قلیل الحیا. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || طعن نبر؛ مختلسة. (معجم متن اللغة). طعن ربوده و برده شد گویا زودتر از خودبرمیدارد نیزه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کأنه ینبر الرمح ، ای یرفعه بسرعة، و قال علی : «اطعنوا النبر و انظروا الشزر»؛ اختلسوا الطعن . (اقرب الموارد). طَعن ِ نَبِر؛ زخم نیزه ای که به سرعت و زودی نیزه را از خود دور میکند و برمیدارد آن را. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.