ناهوشیار. [ هوش ْ ] (ص مرکب ) کم عقل . کم فراست . بی هوش . بی عقل :
دمان طوس نامرد ناهوشیار
چرا برد لشکر به سوی حصار.
چنین گفت کای رخش ناهوشیار.
که گفتت که با شیر کن کارزار.
بگویم چو فرمایدم شهریار
پیام جوانان ناهوشیار.
به دل گفت ای دل ناهوشیارم
چرا گشتی تو سیر از شهریارم .