نافق . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از نفق . رجوع به نفق شود. || رایج . (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). مقابل کاسد. (اقرب الموارد) (از المنجد). روان . (دهار). رواج . رائج . روا. || فروختنی . حاضر و آماده برای فروختن . (ناظم الاطباء). || اسب یا دیگر چارپاهای مرده : نفق الفرس و سائر البهایم ؛ مات ، فهو نافق و هی نافقة. (معجم متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.