ناضب . [ ض ِ ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعید. (معجم متن اللغة) (مهذب الاسماء). خرق ناضب ؛ بعید. (اقرب الموارد).مکان ناضب ؛ بعید. (المنجد). || غائر. (ازمعجم متن اللغة). آب به زمین فرورفته . نضب الماء؛ غار فی الارض . (اقرب الموارد). غدیر ناضب ؛ ذهب ماؤه . (اقرب الموارد) (المنجد). || چشم در مغاک فرورفته . (ناظم الاطباء). نضبت عینه ؛ غارت . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || مرده . (ناظم الاطباء). نضب فلان ؛ مات . (اقرب الموارد). || ناضب الخیر؛ قلیل الخیر. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || پشت ریش سخت شده . (ناظم الاطباء). نضب الدبر؛ اشتد اثره فی الظهر و غار فیه . (اقرب الموارد). || گیاه کم شده . (ناظم الاطباء). نضوب ؛ کم شدن گیاه . (منتهی الارب ). ج ، نُضِّب . و نیز رجوع به نضب و نضوب شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.