ناصع. [ ص ِ ] (ع ص ) خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خالص وصافی هرچیز. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). خالص . (غیاث اللغات از منتخب و قاموس ). خالص صافی . (المنجد).الخالص من کل لون . (معجم متن اللغه ) . یقال : ابیض ناصع و اصفر ناصع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حسب ناصع؛ خالص . (معجم متن اللغة). خالص من کل لؤم . (اقرب الموارد) (المنجد). ناصع از سپاه و مردم ؛ خالص که غیری با ایشان نیامیخته باشد. (معجم متن اللغة). الناصع و النصاع ؛ الاحمر خالص الحمرة. (معجم متن اللغة). || صاف و روشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واضح . (از معجم متن اللغة). حق ناصع؛ ظاهر. (اقرب الموارد) (المنجد). || الناصع و النصیع؛ البحر،و انکره بعضهم و انما هوالبضیع. (معجم متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.