مورد. (اِ) درختی همیشه سبز و دارای برگی خوشبو و گلی سپید کوچک و خوشبو که به تازی آس گویند. (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). رند. (منتهی الارب ). درختی است که برگ آن به غایت سبز باشد و به سبب سبزی آن را به زلف خوبان نسبت داده اند. و آن رادر عربی آس گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث ). آس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ریحان . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). اسم فارسی آس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). درختچه ای است زیبا از رده ٔ دولپه ایهای جداگلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی به نام موردها می باشد و در جنگلهای بحرالروم و شمال ایران فراوان است و دراطراف شیراز و بلوچستان و یزد و اصفهان و رودبار منجیل نیز می روید و به عنوان درخت زینتی در باغها کاشته می شود. برگهایش صاف و شفاف و سبز و معطر است و در داروها به کار رود. در حدود 60 گونه از آن شناخته شده است . میوه ٔ خشک شده ٔ آن را آس دانه نامند و چوب آن را در منبت کاری و دیگر صنعتهای ظریف به کار می برند: زند. عمار. اسحار. قنطس . قنتس . مرسین . هدسی . فطس . عمر.قنطوس . میرسین . مورت . (یادداشت مؤلف ) :
گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سپید و مورد بزیب .
آستین بگرفتمش گفتم به مهمان من آی
مر مرا گفتا به تازی مورد و انجیر و کلوخ .
مورد به جای سوسن آمد باز
می به جای ارغوان آمد.
چون موردبود سبز گهی موی من همه
دردا که برنشست بر آن موی سبز بشم .
تا مورد سبز باشد چون زمرد
تا لاله سرخ باشد چون مرجان .
همچو زلف نیکوان مورد گیسو تاب خورد
همچو عهد دوستان سالخورده استوار.
سرو بالادار در پهلوی مورد
چون درازی در کنار کوتهی .
نرگس همی در باغ در چون صورتی درسیم و زر
وان شاخه های مورد تر چون گیسوی پرغالیه .
از دم طاوس نر ماهی سر بر زده ست
دستگلی موردتر گویی بر پر زده ست .
لاله را با می عوض کن سیب را با نسترن
سرو را با گل بدل کن مورد را با ضیمران .
و رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 268 و ج 2 ص 35 و 131 و گیاه شناسی گل گلاب ص 232 و یشتها ج 1 ص 45 و 160 و 162 شود.
- مورد بری ؛ مورد اسپرم .رجوع به ماده ٔ مورد اسپرم شود.
- مورد رومی ؛ اسپرم . مورد بری . مورد صحرایی . رجوع به ماده ٔ مورد اسپرم شود.
- مورد صحرایی ؛ مورد اسپرم . مورد بری . مورد رومی . رجوع به ماده ٔ مورد اسپرم شود.
- مثل مورد ؛ بسیار سبز.
|| زلف معشوق . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || مهرو نگین . (برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).