مورخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مورخوارنده . مورخورنده . آنکه مور را بخورد. (از یادداشت مؤلف ). || جانورک طاس لغزنده . صاحب طاس لغزنده . (یادداشت مؤلف ). مورچه گیر. || مورچه خوار. رجوع به مورچه خوار شود. || (ن مف مرکب ) مورخور. که مور آن را بخورد. که خوراک و طعمه ٔ مور است . (از یادداشت مؤلف ) :
به مور آن دهد کو بود مورخوار
دهد پیل را طعمه ٔ پیلوار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.