موخف . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) گول بدان جهت که پلیدی خود را می زند چنانکه خطمی زده می شود. (منتهی الارب ).گول و احمق . (ناظم الاطباء). || یک نوع طعامی که کشک را ساییده و در آب شورانیده و روغن بر آن ریخته خورند. کال جوش . (ناظم الاطباء). طعامی است که پینو را ساییده در آب شورانیده روغن یا چربش تنک بر آن ریزند. || خرما که در مسکه انداخته خورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمای در مسکه انداخته .(ناظم الاطباء). || آب گل آلوده . || بافنده ٔ چادر خز و یا صوف . || گلیم چهارگوشه ٔ ستبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || پزنده ٔ نان . نانوا. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.