مهره بازی . [ م ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل مهره باز. || حیله گری . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله بازی .(ناظم الاطباء). شعبده . شعوذه . چشم بندی :
نراد طرب به مهره بازی
از دست بنفش کرده ران را.
مشعبذ افلاک را مهره بازی چون مهره به بازی داشتی .(سندبادنامه ص 304).
- مهره بازی کردن ؛ حیله گری کردن :
شاه با خصم حقه سازی کرد
مهره پنهان و مهره بازی کرد.
به ماری چومن مهره بازی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن .
- مهره بازی کن ؛ نراد :
شوخ و رعنا خرید نوش لبی
مهره بازی کنی و بوالعجبی .
- || مشعوذ. شعبده باز.