منحت . [ م ِ ح َ ] (ع اِ) منحة. عطا و دهش : حکم او راست در راندن منحت و محنت . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 2). همه ٔ کراهیت رفاهیت شد و ترحت فرحت و عسر یسر و محنت منحت گشت . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 24). رجوع به منحة شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.