منجم . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) شاهین ترازو. (دهار). عمود ترازو. ج ، مناجم . (مهذب الاسماء). آهنی پهنا که در میانش زبانه ٔ ترازو باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آهنی پهن که در میان وی زبانه ٔ ترازو باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیزی که با آن میخ را کوبند. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.