ملک بخش . [ م ُ ب َ ] (نف مرکب ) ملک بخشنده . که ملک بخشد. آنکه فرمانروایی مملکتی را به کسی بخشد :
پیام داد به من بنده دوش باد شمال
ز حضرت ملک ملک بخش اعدامال .
قتال جان فزایی و جبار دلگشای
غدار ملک بخشی و قهار قهرمان .
تازه رویی باید آن کس را که باشد ملک بخش
کامکاری باید آن کس را که باشد کامکار.
شهرگیر و درگشای و دین پرست و کین ستان
ملک دار و ملک بخش و کامجوی و کامیاب .
ملک ملک بخش رکن الدین
کز یمین ملک در یسار گرفت .
همتت ملک بخش و ملک ستان
تا به گیتی ده و ستان باشد.
گفتم ای جبریل عصمت گفتم ای هدهدخبر
وحی پردازی عفی اﷲ ملک بخشی مرحبا.
بوالمظفر خدایگان ملوک
ملک بخش و ظفرستان ملوک .
بندگانش ملک گیر و چاکرانش ملک بخش
دولتش را خلق عالم سال و مه در زینهار.