ملوز. [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) حلواءملوز؛ حلوایی بادام مغز کرده . (مهذب الاسماء). خرمای بادام پرکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خرمای پرکرده از بادام و جوزاغند. (ناظم الاطباء). خرمای هسته بیرون کرده و لوز به جای هسته نهاده .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || روی نیکو و ملیح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): وجه ملوز؛ روی نیکو و ملیح . (ناظم الاطباء). || بادامی شکل و شبیه به بادام . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.