مفتضح . [ م ُت َ ض ِ / ض َ ] (ع ص ) رسواو نمایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): فضوح ؛ ای مُفِتضِح . (محیط المحیط) (معجم متن اللغة). || بی آبرو و بی ناموس و بی آبروشده و رسواگشته و بدنام . (از ناظم الاطباء). که عیب یا عیبهای نهانی او آشکار شده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مفتضح شدن ؛ رسوا شدن . بدنام شدن . بی آبرو شدن .
- مفتضح کردن ؛ رسوا کردن . بدنام کردن . بی آبرو کردن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.