مفاوضه . [ م ُ وَ / وِ ض َ / ض ِ ] (ازع ، اِمص ) مفاوضت . رجوع به مفاوضة و مفاوضت شود. || یکدیگر را سپردن . (غیاث ). سپردگی به همدیگر. (ناظم الاطباء). || مکالمه ٔ با هم و جواب و سؤال و جواب و پاسخ . (ناظم الاطباء). گفتگو : اما چون همی نابیوسان مفاوضه ٔ سلوت رسان از حریم عز مجلس سامی به کهتر رسید، در وقت دولت گریخته پای ، دامان کشان پای گشایان کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 65). دستور این مفاوضه می شنید و می گفت ... (مرزبان نامه ). قاضی را به بغداد فرستادند تا آن مفاوضه به مسامع او رساند و رضای او در این قضیت حاصل کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 388). || انبازی و شرکت و برابری در هر کاری . (ناظم الاطباء).
- مفاوضه شدن ؛ برابر شدن با دیگری . (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح فقه ) عقد شرکتی است با خصوصیات ذیل : الف - ایجاب و قبول لفظی باشد. ب - طرفین به موجب آن تعهد کنند هرچه مال به چنگ آورند (بدون اینکه یکی وکیل از طرف دیگری باشد) و هرچه بهره برند و یا خسارت تحمل کنند (خواه در امور مسؤولیت مدنی و پرداخت خسارت غصب یا تلف مال یا غرامت ضمان و کفالت باشد و یا ارش جنایت و مانند آنها) بین آنها مشترک باشد. از این اموال خوراک شبانه روز و جامه ٔ بدن و جاریه و بذل خلع و صداق مستثنی است . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به مفاوضة شود. || جماع . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هم بستر شدن : سیاه را در آن ، نفس طالب بود و شهوت غالب . مهرش بجنبید و مهرش برداشت ... [ ملک ] گفت اگردر مفاوضه ٔ او شبی تأخیر کردی چه شدی ... (گلستان ، کلیات سعدی چ فروغی ص 52). || در محاوره ٔ اهل انشا به معنی خط و رساله مستعمل کنند. (غیاث ). و رجوع به مفاوضات شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.