معتمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) زیارت کننده ٔ چیزی و قاصد آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زیارت کننده و اراده کننده ٔ چیزی . (ناظم الاطباء). زایر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن که حج عمره گزارد. عمره گزار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عمامه بر سر بندنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتمار شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.