معتصب .[ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) صابر و خشنود به چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکیبا و صابر و خشنود و راضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به اعتصاب شود. || کلاه بر سر نهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عمامه بر سر نهاده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || قوم عصبه عصبه شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و رجوع به عصبه و اعتصاب شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.