مطر.[ م َ ] (ع مص ) باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || بارانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بشدن در زمین و رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن در زمین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بشتافتن و تیز رفتن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). یقال مر الفرس یمطر مطرا؛ یعنی دوید به شدت فرود آمدن باران . (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نیکی رسانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.