مسواط. [ م ِس ْ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را در چیزی اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بدان چیزی را در چیزی آمیزند از چوب و جز آن . مِسوَط. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کفچه ٔ عصیده . (مهذب الاسماء). کفگیر. ج ، مَساویط. || مازو. ماله ٔ برزیگران . (ناظم الاطباء). و رجوع به مسوط شود. || (ص ) اسبی که بدون تازیانه تیز نرود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.