مسهب . [ م ُ هََ ] (ع ص ) مدهوش شده از گزیدگی مار. || گونه ٔ برگردیده از بسیاری محبت و یا از ترس و یا از بیماری . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چاه به ریگ رسیده . (از منتهی الارب ). || مرد بسیارگوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مرد بسیارگوی و پرحرف .(ناظم الاطباء). بسیارگوی . (مهذب الاسماء). مُسهِب .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.