مسقط. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسقاط. رجوع به اسقاط شود. ساقطکننده . اندازنده . (از اقرب الموارد).
- داروی مسقط جنین ؛ دارو که سبب افکندن بار شود.
- مسقطالاجنة ؛ بچه افکن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| زن که بچه ٔ ناتمام افکنده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سقطکننده .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.