مسف .[ م ُ س ِف ف ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسفاف . آن که از برگ خرمابن بوریا می بافد. || مشغول به کارهای دون و پست . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرغی که پست پرد. (از منتهی الارب ). مرغی که در هنگام پرواز آنقدر نزدیک زمین بپرد که پاهایش گویی به زمین رسیده است . (از اقرب الموارد). || ابر نزدیک شونده به زمین . || تیزنگرنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هر چیز که ملازم و چسبیده به چیزی دیگر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اسفاف شود در تمام معانی .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.