مسرج . [ م ُ س َرْ رَ ] (ع ص ) نیکوکرده و حسن بخشیده و بهجت یافته ، و آن در شعر رؤبة «و فاحماً و مرسنا مسرجاً» می تواند به همین معنی باشد و یا به معنی چون شمشیر سریجی در دقت و استواری و یا به معنی چون سراج در برق و درخشش ، اما مرسن به معنی بینی است با استعاره از مرسن اسب . || توفیق یافته و موافق . (از اقرب الموارد). رجوع به سریج شود. || زین کرده و شانه کرده . (ناظم الاطباء) : مقرر گردانید که هر سال یک هزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرج بدو دهد. (تاریخ قم ص 25). || دمل قرنیه . موسرج . دمل موسرج ؛ دمل قرنیه . این معنی را مرحوم دهخدا برای لغت مومسرج در یادداشتی با علامت تردید در صحت ضبط لغت نوشته است .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.