مساد. [ م ِ ] (ع اِ) مسأد. خیک روغن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیک روغن از پوست بزغاله ٔ از شیر باز شده . || مشک انگبین و عسل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مسأد شود. || (اِمص ) قوام و استواری : هو أحسن ُ مسادَ شَعر منک ؛ او نیکوتر است از تو در درستگی موی و بربافتگی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.