مزکوت .[ م َ ] (ع ص ) ملخ که در شکم بیضه دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سردی زده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). سرمازده . (ناظم الاطباء). || اندوهگین . || پر و مملو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کان مزکوتاً؛ أی ة مملواً علماً، در صفت علی علیه السلام است . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.