مر. [ م َرر ] (ع اِ) رسن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). حبل . ریسمان . (از اقرب الموارد). حبل مفتول . (متن اللغة). ج ، مرار. || کلند و بیل یا دسته بیل . (از منتهی الارب ). کلند. (دستورالاخوان ). مسحاة او مقبضها. (اقرب الموارد) (متن اللغة). آلتی که بدان در گل کار کنند یا در زمین زراعت به کارش گیرند [ بیل ].(از متن اللغة). ج ، امرار، مرور. || دفعه . بار. مرور. (ناظم الاطباء). مرة. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ج ِ مَرَّة. (متن اللغة). || (مص ) رفتن و گذشتن . مرور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به مرور در تمام معانی شود. || گذشتن و همیشگی کردن . (از منتهی الارب ). بگذشتن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ): مَرَّ؛ جاء و ذهب کاستمر، وفی التنزیل : حملت حملاً خفیفاً فمرت به ؛ ای استمرت . (از متن اللغة). رجوع به مرور شود. || به رسن بستن شتر را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || غالب آمدن مِرَّة؛ یعنی صفرا بر کسی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رجوع به مِرَّة شود. || تلخ گردانیدن . (از منتهی الارب ). رجوع به تمریر شود. || گستردن . (از منتهی الارب ). رجوع به تمریر شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.