مرودة. [ م ُ دَ ] (ع مص ) ستنبه و سرکش گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ستنبه شدن . (دهار). || از همه ٔ هم پیشگان سبقت بردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خوی گرفتن به چیزی و همیشگی ورزیدن . (از منتهی الارب ). عادت کردن . || مدت زمانی امرد ماندن آنگاه موی صورت برآمدن . (از اقرب الموارد). بی ریشی . (دهار). ریش برآوردن کودک بعد سادگی زنخ . (آنندراج ). || ادامه دادن به خوردن «مرید» که خرمای خیسانده در شیر است . (از اقرب الموارد). مرود. مرد. و رجوع به مرود و مرد شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.