مربوع . [ م َ ] (ع ص ) مرد میانه . (منتهی الارب ). مرد نه دراز و نه کوتاه ، ای دوبهر. (مهذب الاسماء). مربوع الخلق ؛ مردی باشد دوبهری . (ابوالفتوح رازی ) (یادداشت مؤلف ). متوسطقامت که نه دراز باشد و نه کوتاه . ربعة.ربع. (از متن اللغة). || مرد تب ربع رسیده . (منتهی الارب ). مرد گرفتار تب ربع. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مُربَع شود. || شجر مربوع ؛ درختی که باران بهاری بر آن باریده و سرسبز شده است . (از متن اللغة). || (در اصطلاح عروض ) فعل چون از فاعلاتن خیزد و ربع شود آن جزو را مربوع خوانند. (از المعجم ). و نیز رجوع به ربع شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.