مرامقة. [ م ُ م َ ق َ ] (ع مص ) محکم نکردن کار را. (منتهی الارب ): رامق الامر؛ لم یبرمه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || مداراکردن با کسی از بیم شر و گزند وی : رامق الرجل ؛ داراه مخافة شره . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دوروئی و نفاق کردن با کسی . (از ناظم الاطباء). با کسی دورویی و مدارا کردن . (از تاج المصادر بیهقی ). || به نظر سخت و عداوت دیدن ، یقال : رامقته ؛ اذا نظرته شزراً نظر العداوة. (از منتهی الارب ). به گوشه ٔ چشم و نه مستقیماً، یا به اعراض و غضب در کسی نگریستن : رامقه ؛ نظر الیه شزراً. (از متن اللغة). || رمق مختصری از حیات داشتن . نه زنده و نه مرده بودن . گویند: هذه النخلة ترامق بعرق ؛ نه می زید و نه می میرد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.