مذمت . [م َ ذَم ْ م َ ] (از ع اِمص ) ذم . مذمة. نکوهش کردن . نکوهیدن . بد گفتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مذمة شود. || (اِمص ) نکوهش . بدگوئی . مقابل محمدت .
- مذمت کردن ؛ بدگوئی کردن . عیب جوئی کردن . ذم کردن .
- مذمت کننده ؛ بدگوئی کننده . نکوهنده . (فرهنگ فارسی معین ). عیب گوینده . عیب نهنده : زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده ٔ خود را گم و کم نیابد. (تاریخ قم از فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.