مدملک . [ م ُ دَ ل َ ] (ع ص ) ثدی مدملک ؛ پستان گرد و برآمده . (از متن اللغة). || حجر مدملک ؛ سنگ تابان گرد. مخلق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سهم مدملک ؛ تیر راست درست پی پیچیده . (منتهی الارب ). مخلق . (متن اللغة). || نصل مدملک ؛پیکان گرد تابان . (منتهی الارب ). مفتول معصوب . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || حافر مدملک ؛ سم لغزان گرد. (منتهی الارب ). || رجل مدملک الرأس ؛ صاحب کله ٔ بزرگ و گرد. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.