مدره . [ م ِ رَه ْ ] (ع ص ، اِ) رئیس و پایکار قوم . (منتهی الارب ). آنکه زبان قوم باشد. ج ، مداره . (مهذب الاسماء): مدره قوم ؛ سید آنان . (یادداشت مؤلف ). بزرگ . سید. شریف . (ناظم الاطباء). سخنگوی قوم که از آنان دفاع کند. (از متن اللغة). || چرب زبان و چابک دست وقت خصومت و کارزار. (منتهی الارب ). مقدم در سخن و پیشدست هنگام خصومت و قتال . (از متن اللغة). ج ، مداره .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.