مداک . [ م َ ] (ع اِ) سنگ صلایه و بوی سای . (منتهی الارب ). آن سنگ که بر آن مشک سایند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و اطلاق آن بر هاون مخصوص داروساز و طبیب نیز درست است . (از متن اللغة). || (مص ) مالیدن و ساییدن بوی خوشی را و هر چیز را. (از منتهی الارب ).سودن . (تاج المصادر بیهقی ). سحق . به خوبی سابیدن و نرم کردن طیب و جز آن را. (از متن اللغة). || جماع کردن زن را. (از منتهی الارب ). گاییدن . (از متن اللغة). || در حیص و بیص افتادن قوم . (منتهی الارب ). در اختلاط و دوران افتادن . (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). || مریض گشتن . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به دَوک شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.