مدارج . [ م َ رِ ] (ع اِ) درجه ها. پایه ها. رتبه ها. پله ها. زینه ها. درجات . مراتب . (ناظم الاطباء). در فارسی به معنی مراتب ودرجات و پله ها مستعمل است : همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و مترقی باد. (سندبادنامه ص 216). چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدر اند. (سندبادنامه ص 4). ولاة و امرا را مدارج است . (سندبادنامه ص 6). || ج ِ مدرج .(از اقرب الموارد). رجوع به مَدرَج شود. || ج ِ مدرجة. (اقرب الموارد). رجوع به مَدَرجَة شود.
- مدارج کمال ؛ در فلسفه ، مراحلی که در راه کمال و استکمال پیموده شود. (مصنفات باباافضل ج 1 رساله ٔ 1 ص 49) (از فرهنگ علوم عقلی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.